یادم نیست این کاغذ کادو چطور آمده بین کاغذ کادوهای گل گلی من.
اما هرکداممان آن را خریده بود لابد با عجله به خانه برمیگشت و به خیالش فونت نستعیلق آن قشنگ آمده بود و زود حساب کرده بود.
رویش تکرار شده بود: این نیز بگذرد!
رول کاغذ کادوهایم بارها و بارها تمام شد و همین یکی ماند. برای که میتوانستم کادو کنم این نیز بگذرد ببندم؟
کسی که تولدش بود؟
کسی که فهیمده بود قرار است مادر شود؟
کسی که خانه خریده بود؟
اصلا بیبهانه! کسی که همینطوری به دیدنش میرفتم و دلتنگش بودم؟
امشب اما بهانهاش جور شد.
دخترخاله عزیز مادرم داغدار مادرش بود. هربار شنیدم که از خانه بیرون نیامده و هنوز سخت گریه میکند. اندوه رهایش نکرده بود. کمکی نمیخواست. خون میخورد و خون گریه میکرد. روزهای آخر بیماری سخت خاله را دیده بود و در لحظه لحظه مرگ کنارش مانده بود. مادرش را دفن کرده بود و بدون او به خانه بازگشته بودند.
من حتی نمیتوانستم با او همدلی کنم چه برسد به همدردی!
و مدام از خودم میپرسیدم چطور کمک کنم به رفیق کودکیام؟
یکی از پستهای لیلی عزیز این ایده را به من داد.
امروز برایش دو کتاب خریدم. راه حل جایگزین، شریل سندبرگ و سوگ مادر شاهرخ مسکوب.
یادداشتی برایش نوشتم و کنار کتابها گذاشتم و با همان کاغذ کادو بستم. با « این نیز بگذرد!»
و کنار بسته در یک قوطی که طرح گل و پرندهای آزاد در حال پرواز داشت چای به و غنچههای گل سرخ و همه را یک پاکت کاهی.
وقتی دید بیآنکه باز کند ذوق کرد. امشب از این مراسم اندوه که به خانه برگردد، وقتی دارد خیال میکند اینهمه آدم برای تسلی او آمده بودند اما مادر که باید بود، نبود، یاد پاکتش خواهد افتاد. همراه مسکوب خواهد گریست و همراه سندبرگ به ایدههای تازه برای شروع دوباره زندگی خواهد رسید. شاید هم نه امشب نه شبهای دیگر چنین نشود اما امیدوارم دم نوش به و گلسرخ را بخورد و آرام بگیرد.
پ.ن. فکر میکنم از این به بعد هیچ مراسم تسلایی را نباید دست خالی بروم. اگر واقعا قرار است تسلی بدهم باید عزیزم را بشناسم و بدانم که او شاید با این دم نوش ساده حالش بهتر شود. شاید هم با گفتن یک خاطره خوب از متوفی. خیرات از طرف او و ... . شاید فاتحه متوفی را شاد کند اما بازماندگان با چند جمله بقای عمر شما باشد (که در آن لحظه میخواهند نباشد!) آرام نخواهند گرفت.
پ.ن. اگر آن کاغذ را دیدم باید چند ورق دیگر بخرم. شاید روزی خودم هم به آن محتاج شدم و دوستی به بهانهای تسلایم داد.
بلاگ مستطاب زندگی...
برچسب : نویسنده : mostataba بازدید : 65