دو فایل وورد باز شده مقابل من است. یکی برای ارائه پرزنت فردا است که میدانم چه میخواهم بگویم. و دیگری یادداشتی است برای دل خودم که بعید است بتوانم به نام منتشرش کنم و دقیقا نمیدانم چه میخواهم بگویم اما از حالا دوستش دارم. یکیش در ذهنم سیاه است و ناراحت است و پرخشم. یکیش سرخ و صورتی و آرام و منتظر و زیرلب آوازخوان. از امروز که نفیسه را دیدهام و او از جشنواره قصهگویی مادران گفته هم یک زنبور بیامان دنبالم راه افتاده و روی سرم مینشیند و من هی پَرَش میدهم! با اینحال ممکن است یک جایی بین لابیرنتهای مغزم کندویش را ساخته باشد و اگر دیر نشود طرح قصهام را برایشان بفرستم. البته اگر اجرایی با,سرخ,صورتی ...ادامه مطلب