برایم جشن گرفته بودند دوستانم!
و گنجهایی به من دادند که میتوانم همه سال را با آنها سر کنم. مثل همین لیوانی که کنار دستم است و از آب خنک پر است و رویش نوشته:
من یه بهمنیام
صبور
با برنامه و آیندهنگر
خوش صحبت و شوخ
حساس و زودرنج
ساده اما پرجذبه
مستقل
و ما سال پیش سر هر کدام از این صفتها کلی خندیده بودیم!
من کمی از هرکدام از اینها هستم و نیستم. و هر وقت شادی جانم کم میشود از میان ماگهایم این یکی را که قرار است روزی یک ترانه بخواند -و من هیچوقت نتوانستم صدایش را در بیاورم - بر میدارم و بعد صدای خنده دوستانم را میشنوم و تازه میشوم.
و من از این گنجها زیاد دارم. دوستانم صاحبان جزیرههایی هستند که هرچند وقت یکبار به هم میرسیم و یک جزیره میشویم. حتی اگر یکی از ما کم باشد، باز هم هست.
ما بزرگترین دزدان دریایی غمهای همیم. حتی اگر خودمان یک چشم و یک پا و یک دستمان را جایی از دست داده باشیم. و هر سال طوطیهای بامزهای به جمعمان اضافه میشود.
ما برای پیدا کردن گنج به نقشه نیاز نداریم، به همدیگر نیاز داریم!
پ.ن. قرار است سی و پنج سال را فوت کنم اما امشب شش سالم هم نشده و دارم به سکههایم فکر میکنم!
پ.ن. مخاطب این متن امشب اول شما هستید مرتبطهای نازنین من!
بلاگ مستطاب زندگی...
برچسب : نویسنده : mostataba بازدید : 82