آشوبم

ساخت وبلاگ

آشوبم!

دور خودم می چرخم و کارهایم را می کنم و حواسم جای دیگری است.

خسته ام و خوابم نمی برد.

تشنه ام و سیراب نمی شوم.

صفحه آنلاین خرید بلیط هواپیما را بالا و پایین می کنم و برای یکشنبه صبح همه پروازها را می بینم. اگر نه پرواز باشد و دو دعا شروع شود خیلی زودتر می رسم.

از در فرودگاه که بیرون آمدم بدون آنکه چانه بزنم اولین تاکسی را سوار می شوم و از تماشای آخرین شمشاد چشم هایم را می بندم.

می گویم فلکه آب پیاده می شوم. و وقتی ایستاد چشم هایم را باز می کنم.

سلام می دهم و سرم را پایین می اندازم و ادامه می دهم.

حواسم به قدم هایم هست.

پشت پرده مخملی پیش از اینکه وارد راهرو بازرسی شوم چادر احرامم را سر می کنم و چادر سیاهم را در کیفم می گذارم.

صفحه موبایلم را روشن می گذارم. زیپ کیفم را که باز می کنم عطر اسطوخودوس تو بیرون می پرد. در ظرفی که طاهره برایم آورد و پر است از میوه خشک های مطهره باز می کنم و تعارف می کنم.

زنی که سن دار است و هنوز خسته نیست می گوید ممنون خودت یکی بخور.

سیب بر می دارم.

دارم در ظرف را می بندم که چشمش به کاسه سفالی پر ماهی ام می افتد.

زمزمه می کند که سوغات حرم می برید چرا؟!

کسی صلوات می فرستد و صف جلو می رود و فرصت نمی کنم بگویم این ماهی ها از نقش جهان تا اینجا طواف کرده اند و هنوز قربانی نکرده اند! تحفه آورده ام!

و بخوانمش که پر کن دوباره کیل مرا ایها العزیز

آخر کجا روم به کجا ایها العزیز

جان را گرفته ام به سر دست و آمدم

از کوره راه های بلا ایها العزیز

چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود

این کاسه را ... فاوف لنا ... ایها العزیز

سلام می دهم و اجازه می گیرم و بعد از آن حیرانم. کفش هایم را توی کیسه می گذارم. سرم هنوز پایین است و چشم هایم قاطی گل های قالی. پایم روی قالی های آفتاب خورده می سوزد.

زمین عرفات لابد خیلی گرم است الان.

می روم به همان سالی که دوستانم خداحافظی کردند تا بروند عرفات.

شکسته بودم که دعوتم کرد.

مراسم شروع شده بود و به صحن انقلاب راهم نمی دادند.

اشک تمساح ریختم که دعوت شده ام! به خدا به همین صحن دعوت شده ام!

رویش را کرد آن طرف و پرش را این طرف یعنی مثلا من حواسم نیست زود وارد شو.

بعد که وارد شدم یک قدم هم نمی توانستم.

زیر طاقی نشستم و عرفات شد.

 

بارها رفته ام و آمده ام و هنوز خوابم نمی برد.

بقچه چادرهایم را بیرون می آورم و دنبالش می گردم.

با بته جقه هایش سلامم می کند. سلام عزیز دلم!

گنج پارچه ای من!

وقتی برگشتیم بردمش پیش اوس عباس و گفتم هرچه دستت رفت طرحش بزن.

حالا که قرار نبود دوباره به این زودی ها لبیک گویان دور خانه اش بچرخم باید یک موسیقی رویش می گذاشتم. یک آواز!

مثل آدمی که سال هاست جا می ماند.

مثل حاجی که به دور هفتم نمی رسد.

سرگردانم تا این عرفات هم غروب کند.

بعد روضه ام را طور دیگر می خوانم.

ای ساربان آهسته ران  ...

 

 

دستم تهی است ... راه بیابان گرفته ام

دست من و نگاه شما ایها العزیز

 

پ.ن. چقدر این شعر مریم سقلاطونی را دوست دارم!

 پ.ن. صبح عرفه بود که مادر شدم. عرفه دارد تاریخ قرارهای عاشقانه مان می شود. حتی اگر من به همان اندازه که نزدیکی به من دور باشم از تو.

 

 

بلاگ مستطاب زندگی...
ما را در سایت بلاگ مستطاب زندگی دنبال می کنید

برچسب : آشوبم آرامشم تویی متن,آشوبم,آشوبم چارتار,آشوبم آرامشم تویی دانلود,آشوبم آرامشم تویی چارتار,آشوبم گروه چارتار,آشوبم آرمان گرشاسبی,آشوبم آرامشم تویی دانلود آهنگ,آشوبم از چارتار متن, نویسنده : mostataba بازدید : 78 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 20:30