وقتی میدانم چه درست کنم بخشی از خوشبختی در دستان من است!
مهمانهایم رفتهاند. تعطیلات تمام شده. نه در سفرم که بیخیال چه درست کنم باشم. و نه مهمانی برپاست که تشریف بیاورید و فقط برای صبحانه پیچ گاز را بچرخانم.
سراغ یخچال میروم. چه داریم؟
چند تکه جوجه ترش کباب نشده و سبزی خوردنهایی که تو برایم از بهشت آوردهای.
نمیگذارم خراب شود. خرد میکنم و پسر را صدا میکنم تا تخم مرغ بشکند و سیر رنده میکنم و گردو و نمک و فلفل.
کوکو سبزی سهم من، جوجه ترشهای سرخ شده سهم پسر.
زیتونهای رودبار و تربچه نقلیها سهم هر دو تا!
سفالها و سبدهای هر شهر بخشی از آن را در خود دارد.
دلم که برای گیلان تنگ میشود کاسههای سفالیام را پر میکنم.
برای بوشهر که پر میکشد در سبد رنگارنگم میوه میگذارم.
هوای نرم رشت را که میخواهم گمجم را آویزان میکنم و پی گیاه میگردم.
و همه دلتنگیهای اصفهانم را قلمکار میکنم و دورم میپیچم.
چقدر زنده خواهم ماند؟
چقدر ایران است که ندیدهام؟
بلاگ مستطاب زندگی...
برچسب : نویسنده : mostataba بازدید : 88