به آواز پارچه ها

ساخت وبلاگ

دیروز چرخ خیاطی خودم و سینجر مامانی را دادیم سرویس.

 حس عجیب و خوبی دارم.

مثل نوازنده ای که تارش را بعد سال ها دوباره کوک کرده باشد.

و خیلی زود خانه پر می شود از قیژ قیژ قشنگ چرخ ژانومه.

به نظر من هرکس پارچه منحصر به فرد خودش را دارد.

یکی ساده و تک رنگ؛

یکی ساتن و براق؛

یکی گیپور و تور؛

یکی راه راه؛

یکی نخی گل گلی؛

یکی تافته و شق و رق؛

یکی ترمه زربفت؛

یکی حریر و رها؛

و فکر می کنم انتخاب هریک از این ها به روحیات آدم ها بر می گردد.

پارچه من اما قلمکار است. رنگ دارد و موسیقی!

صدای بم ضربه های دست مرد هنرمند را می شود با تماشای هر گلش شنید!

عطر گل های شاه پسند و گل سرخ هایش را می توانی احساس کنی!

پرنده هایش از توی پارچه آواز می خوانند!

خنکی نسیم بازارچه رفته بین تار و پودش!

و انگورها و برگ تاک هایش چیزی نمانده تا برسند به شراب و مستی!

من اصفهان می پوشم انگار!

بی خیال این همه پارچه ترک و زیبا که نمی دانم به سفارش کی دارند چنین طرح کاشی کاری مسجدهای ما را به تاراج می برند. و لابد چند روز دیگر به نام خودشان ثبت خواهند کرد.

کاشی کاری سقف مسجد شیخ لطف الله! گل سرخ های باغ ارم! فیروزه ای های سجاده آغاز مسجد امام.

در تردیدم برای خریدن و پوشیدنشان. انگار جنسی را که از جنس خاک و آب توست برده اند جای دیگری بافته اند.

و برای هنر و فرهنگ کشور خودت دلار باید بدهی.

و من با این دلارها آبم توی یک جوب نمی رود.

پارچه خودمان را بخریم. لباس خودمان را بپوشیم. نه فقط به خاطر حمایت از کالای ایرانی. به خاطر روحمان که فقط در ظرف دوخته و پخته شده خاک خودمان جا می شود و آرام می گیرد.

 

 

بلاگ مستطاب زندگی...
ما را در سایت بلاگ مستطاب زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mostataba بازدید : 67 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 20:30