یک روزهایی خانه داد میزند که دلش تمیزی میخواهد.
امروز از آن روزها بود که داشت پیام میداد.
میتوانستم من بروم سراغ کارهای خانه و پسر سراغ بازی و تلویزیون و ظهر خسته سر سفره به هم برسیم.
و یا در کنار هم کارها را پیش ببریم.
دومی را انتخاب کردیم. یک لیست از کارهایی که میخواستیم انجام دهیم نقاشی کردیم و هرکدام را انجام دادیم کنارش یک خط کشید. پا به پای هم پیش رفتیم.
گلدانها را آب دادیم. اسباببازی را هم جمع کردیم و حتی گردگیری هم کردیم.
این یکجور توافق است که معمولا روی کاغذ جواب میدهد. اول نقاشیاش را با خنده میکشیم و در کشیدن تصاویر اغراق میکنیم. و معمولا همه کارها را انجام میدهیم.
این توافق کاغذی فقط هم منحصر به کارهای من و پسر نیست.
فکر میکنم وقتی چیزی را نوشتم دیگر به آن تعهد دارم. میشود گلم و من مسئولش خواهم بود.
۲۰ روز مانده
۱. حرف خوب زدن! هر ماجرا حتما یک بخش خوب دارد که بشود از یکطرف خوب تماشایش کرد. در مهمانیها دلم میخواهد آدمی باشم و پای حرفهای آدمهایی بنشینم که حرفهای خوب را بلدند. حرفهای خوب محقق و واقعی را.
۲. همراهی با پسر. کارهای خودم را انجام دادن حین حضور داشتن به او. دارم باز هم تمرین میکنم. مادری سهل سختی است!
بلاگ مستطاب زندگی...برچسب : نویسنده : mostataba بازدید : 64