اگر مهمانها برای شام بیایند، همه چیز با پیازداغ شروع میشود. و اگر برای ناهار بیایند با یک کریپس.
و بعد روشن کردن کتری.
مهمان برایم برکت است. نور است. باعث میشود خورشید دو برابر بیشتر بدرخشد. و اصلا با خودشان نور میآورند. وقتی میروند متوجه میشوی که بنجامین برگهای تازه داده، زاموفیلیا جوانه کرده، بگونیا گل داده و خانه عطر تازهای از حیات گرفته.
اما مهمانها هم درجه دارند. شاید بشود درجه سختی و آسانی.
مثلا دیروز سعی نکردم جای انگشتهایی که تا ارتفاع یک متری درها، پریز برقها، و دیوارها رسیده بود را پاک کنم. صبح وقتی پسر شعبه دوم اتاقش را در نشیمن برپا کرد و هر نیم ساعتی که مهمانها دیر کردند حجم زیادی به اسباببازیهایی که قرار بود خیلی سریع با آنها وارد بازی شود اضافه شد، نگفتم اصلا و نشیمن باید تمیز و مرتب باشد و ... .
ظرفهای چینی را هم از بوفه بیرون نکشیدم و همان چینیهای شیری را آوردم. دکور خانه را هم تغییر ندادیم و فکر کردیم شاید یک گل کوچیک هم بازی کردیم. که کردیم.
بعضی مهمانها اما ساده نیستند. دلم میخواهد قبل آمدنشان بقچههای ته کمدها هم مرتب باشد. بعضی چادر سفیدها را دوباره تا میکنم که همه یک قد و اندازه در بقچه مخمل خوابیده باشند. مهر و تسبیحهای سجادهها را اگر مهمانی به اذان بخورد چک میکنم. و هرچقدر هم خسته باشم سرویس جهیز را بیرون میکشم.
مهمانیهای هم بوده، هرچند کم، که احساس کردم خودم به خودم تحمیل کردهام. خوشحال نبودهام. حرف مشترکی نداشتم. و تا همه سرگرم بحثشان بودند به آشپزخانه پناه بردم و برای خودم یک فنجان چای ریختم و پشت همان میز خوردم و منتظر گذر عقربهها بودم و کسی هم متوجه عدم حضورم نشد.
حالا که مهمانهای عزیزمان رفتهاند یاد کارتن «کارخانه هیولا» افتادم. آن بخش آخرش که سالی پیشنهاد میکند به جای ترس و جیغ بچهها، خنده آنها را در کپسولها ذخیره کنند که انرژی بیشتری هم تولید میکند و خوشایندتر هم هست.
امشب که لب تابم را روشن کردم تا برای جلسه فردا آماده شوم فکر کردم کپسولهایمان پر پر است! و این را به لطف مهمانهایمان داریم.
پ.ن. آش خوردن بیدوست یا عزیزان مثل رفتن ماه عسل تنهایی است! آش خوردیم و کتلت و خنده.
۲۴ روز مانده
۱. این رنگهای اکریلیک را میخواستم چقدر دیگر در آن جعبه نگهدارم؟ چقدر وقت دیگر خشک میشد چون من برایش هزینه کرده بودم و ممکن بود یک روزی به کار آید؟ من فردا را زنده بودم که بخواهم چیزی را رنگ کنم؟
۲. معمولا مهمانی رفتن از مهمانی دادن سادهتر است. اما هرچقدر هم که سخت باشد برکت میآورد. برکتی که نه نان میتواند به خانهات بیاورد و نه پول. و نمیدانم از چه جنسی است.
۳. گفتگو! گفتگو میتواند حال ما را خوب کند. و این روزها دارم گفتگو کردن با پسرم را بیشتر تمرین میکنم.
بلاگ مستطاب زندگی...
برچسب : نویسنده : mostataba بازدید : 60