تکه های من در صبح ۳۶ سالگی

ساخت وبلاگ

   

 

دیشب که لب‌ تابم را خاموش می‌کردم دیدم میزم در شلوغ‌ترین حالتش قرار داد. یک هفته شلوغ داشتم و فرصت نکرده بودم هرکدام را سر جای خودش بگذارم. خوب که نگاهش کردم دیدم همه این اشیاء، تکههای هویتی من هستند.

صبح قبل از این‌که میزم را مرتب کنم، همه را به نظم چیدم و عکس گرفتم. تا یادم بماند که صبح روز ۳۶ سالگی‌ام چه شکلی بودم.

دفتر گزارش‌هایم، دفتر یادداشت‌، کاور گزارش‌های کاری، چند جلد کتابی که قرار است بخوانم. برگه آزمایشگاه، بلیط نمایش گروفالو که چند هفته پیش مادر و پسری در مهد اجرا کردیم. آدامس بادکنکی. برش چوب با نقاشی پسر و یک جوجه تیغی تخم مرغ شانسی.

ضبط یادگاری آقاجون که در مرتب کردن کمدها پیدا شده بود. ماشینی که چرخش در آمده بود و باطری‌اش تمام شده بود.  سوزن روسری. قیچی دالبردار.

و پیچ‌گوشتی دوسو. ظرف کشمش‌هایم یادگار معصوم. انارهای قم. دستبافی که زنان نائین بافته بودند و چنین ترکیب عجیب و نازنینی ندیده بودم.

گلدان‌هایم که دارند نور کم این اتاق را با بزرگواری تحمل می‌کنند و حالشان خوب است. گلدان خواهری.

چند جلد از کتاب‌های پسر. ظرف سفالی که با هم درست کردیم. و مهرم.

معمولا لب تاب و چراغ مطالعه و گلدان‌ها و چند قلم دیگر ثابت هستند.

تکه‌های من که روز میز جمع می‌شود یعنی آشفته بازاری است درونم که لزوما بد نیست و خوب است.

کاش یادم باشد و هر ماه چنین عکسی از میزم بیندازم. تکه‌های خودم است که تصویر می‌شود.

 

پ.ن. به یادداشت‌هایم که نگاه می‌کنم می‌بینم بیشتر روزها نوشته‌ام که شلوغ بود. جالب اینجا است که اگر کسی از من بپرسد امروز چطور بود؟ خواهم گفت: خوب. روز آرامی داشتیم. سعی کردم به حال خودم و به حال پسرم حضور داشته باشم. آشپزخانه وقتم را زیاد گرفت. اما خب خیلی از کارهایی که دوست داشتم کردم. اما همین‌ها را وقتی می‌خواهم بنویسم می‌شود یک آشپزخانه کابینت وسیله ریز و درشت! و انگار قرار است برای هر یادداشتی هرکدام را بکشی بیرون و دستمال بکشی یا روزنامه ببندی. و هر شب اسباب کشی کردم سخت است!  چرا نوشتن این‌قدر زمان‌بر است؟

پ.ن. پس چرا هنوز میل نوشتن با من است؟

 

بلاگ مستطاب زندگی...
ما را در سایت بلاگ مستطاب زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mostataba بازدید : 77 تاريخ : پنجشنبه 25 بهمن 1397 ساعت: 12:10